وصیت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)
بهنام خداوند بخشنده مهربان
«این وصیتی است که فاطمه دختر رسول خدا به آن وصیت نموده است و او گواهی میدهد که الهی جز الله نیست و اینکه محمد بنده و فرستاده اوست و اینکه بهشت حق است و دوزخ حق، و رستاخیز فرا میرسد و هیچشک و ریبی در آن نیست و خداوند آنان را که در گورهایند بر میانگیزد.
ای علی! من فاطمهام دخت محمد، خداوند مرا به تزویج تو درآورده تا آنکه در دنیا و آخرت همسر تو باشم. تو از دیگران به من سزاوارتری. مرا شب حنوط کن و غسل بده و شبانه کفن کن و بر من نماز بگذار و شب مرا به خاک بسپار و هیچکس را باخبر نکن!
و تو را به خدا میسپارم و سلام مرا به فرزندانم تا روز قیامت برسان.»
مرحوم حضرت آیتالله العظمی بهجت فرمودند:
تمام شیعیان به منزله اولاد فاطمه علیهالسلام هستند، ولی خدا میداند چه کارهایی میکنیم که شاید سبب شود آن حضرت از ما و کار ما ناراضی شود.
اول همسایه، بعد خانه خود
در آن شب، همهاش به کلمات مادرش -که در گوشهای از اتاق رو به طرف قبله کرده بود- گوش میداد. رکوع و سجود و قیام و قعود مادر را در آن شب که شب جمعه بود، تحتنظر داشت. با اینکه هنوز کودک بود، مراقب بود ببیند مادرش که اینهمه درباره مردان و زنان مسلمان دعای خیر میکند و یکیک را نام میبرد و از خدای بزرگ برا هریک از آنها سعادت و رحمت و خیر و برکت میخواهد، برای شخص خود، از خداوند چهچیزی مسألت میکند؟
امام حسن علیهالسلام، آن شب را تا صبح نخوابید و مراقب کار مادرش، صدیقه مرضیه (سلاماللهعلیها) بود و همهاش منتظر بود که ببیند مادرش درباره خود چگونه دعا میکند و از خداوند برای خود چه خیر و سعادتی میخواهد.
شب، صبح شد و به عبادت و دعا درباره دیگران گذشت و امام حسن حتی یک کلمه نشنید که مادرش برای خود، دعا کند. صبح به مادر گفت: «مادرجان! چرا من هرچه گوش کردم، تو درباره دیگران دعای خیر کردی و درباره خودت یککلمه دعا نکرد؟» مادر مهربان جواب داد: «پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانه خود.»۱
۱. «یا بُنِی الجار ثم الدار» بحارالانوار، جلد۱۰، ص۲۵.
منبع: داستان راستان، مرتضی مطهری، ج۱، ص۸۸.